نوید جان متولد82/10/17...نوین نوید جان متولد82/10/17...نوین ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

نوید & نوین

خواب لالالا

  سلام   از وقتی این کلوچه مامان شب می خوابه دیگه روز از دستش آسایش نداریم دوست داره همش باهاش بازی کنیم .کلی باهاش بازی میکنم باهاش حرف میزنم شاید خسته بشه بخوابه ولی اون منو خسته می کنه خودش خسته نمی شه امروز صبح ساعت 9 بیدار شد بعد گذاشتمش تو نی نی لالا ولی یه زره که توش موند خسته شد همش گریه میکرد.بغلش کردم کلی باهاش بازی کردم دیدم نه فایده نداره ... دادش گلش نوید جان بهم گفت مامان تو برو به کارات برس من می برمش تو اتاق باهاش بازی میکنم الهی قربونش بشم همیشه میگه خداجون مرسی که برادرشو خیلی دوست داره ....خدارا شکر اصلا بهش حسودی نمی کنه خیلی همدیگرو دوست دارن عجیب نوین هم خیلی دوسش داره .منم رفتم تو آشپزخونه واس نهار غذا ...
28 مهر 1391

سرماخوردگی

س سلام  خیلی خسته ام  امروز هر دوتاشون بردم دکتر نوید و نوین سرما خوردن  اول نوید سرما خورد ولی خودش خیلی رعایت میکرد. نزدیک نوین نمی امد ولی نمی دونم چرا نوین مریض شد صبح دکتر گفت خیلی باید مراقبش باشی چون سیستم دفاعی بدنش هنوز خیلی ضعیفه ...اولین سرماخوردگی گل پسرم الهی قربونت برم دیشب اصلا نخوابیده همش خر خر میکرد حالا سر ساعت داروهاشو میدم .....اشا.... هر چه زودتر خوب بشن هر دوتاشون    ...
23 مهر 1391

کلوچه مامان

سلام دوستان  تازگی این گل پسری ما یاد گرفته دمر میشه دیگه باید خیلی مواظبش باشم نم تونم یه لحظه تنهاش بزارم  اینم یاد گرفته از خودش  صداهای جور واجور درمیاره  هی میگه :هوممممممم  یا جیق میکشه  خدار ا صد هزار مرتبه شکر که بچه های سالمی بهم هدیه کرده  خدا جون نوکرتم همه جوره در خدمتتم ........ اینم یه چند تا عکس از نوین جان  این عکس  دادش جون از نوین گرفته  خیلی این عکس نوید دوس داره گفت باید بزاریش تو وبلاگ  اینم عکسی که داره تلاش میکنه  برعکس بشه ......   ...
10 مهر 1391

یادش بخیر........مدرسه

سلام  امروز صبح که نوید بردیم مدرسه یاد اونوقت افتادم یادش بخیرررررر....... دلم برای مدرسه تنگ شده پسر گلم کلاس سوم شدی مبارک باشه اشالله عمری باشه از دانشگاهت بنویسم.... عجیب امروز دلم گرفت .نمی دونم شاید از اینکه هر چی بچه ها بزرگتر میشن ما پیرتر میشیم .     ...
2 مهر 1391

واکسن 2ماهگی

سلام  امروز گلپسری نوبت بهداشت داشت دیشب خدا را شکر تا صبح خواب بود البته بیدار میشد شیر بخوره ولی گریه و زاری نمی کرد ........ صبح ساعت 8بیدار شدم آماده اش کردم بعد خودمم اماده شدم بردمش بهداشت اول وزنش کرد 5کیلو بود قدشم 55 دور سرشم 37 ......... از  خانمی که وزنش کرد پرسدم احتیاج به شیر خشک نداره گفت نه نمودار رشدت خوبه همین شیرای خودت براش کافیه ........بعد واکسن شو زد تمام بهداشت و گداشت تو دهنش خیلی جیق کشید و گریه کرد  .خیلی ناراحتش شدم  الهیییییییییییییی قربونش برم من .. وقتی  رسیدیم خونه یه چند تا عکس ازش گرفتم ...       ...
1 شهريور 1391

مهمونی

سلام دوستای گلم  عیدتون مبارک و قبول باشه نماز روزه هاتون  دیروز خیلی به ما خوش گدشت مهمونی داشتیم دایی جان و زندایی جان و بچه هاش و خاله ها و ایناز و روژِینا  وای که چقدر خوش کدشت اهان یادم رفت با مریم گلی .دختر دایی جان  دیروز بچه ها نشستن دور هم نقاشی کشیدن با ابرنگ نوید و ایناز و روژینا ازشون عکس گرفتم براتون می زارمشون  ولی حیف مریم گلی دیر امد ازش عکس نگرفتم اشاا.... دفعه دیگه که امدن خونه امون ازش عکس میگیرم براتون میزام تو وبلاگ .........         ...
30 مرداد 1391