زایمان
سلام دوستان گلم این نی نی ما امروز دوماهش تموم شد دیشب به شو شو گفتم مثل دوماه پیش بیمارستان بودم واس زایمان وای چه زود گدشت .........خیلی برام سخت بود نمیدونم چرا واس این یکی خیلی می ترسیدم 27 خرداد شب ساعت 11 خواهرم که از عصری پیشم بود شب که خواستم برم بیمارستان اشک تو چشام جمع شده بود خیلی میترسیدم نوید بوسیدم بعدش کلی گریه کردم نوید بغض کرده بود بهش گفتم مامان این اشک شوق خوشحالیه ولی ته دلم یه چیز دیگه بود هی میگفتم نکنه برم دیگه برنگردم .... با خواهرم ستاره و خواهر شوهرم مهناز و ماد رشوهرم رفتیم بیمارستان بستری شدم .ازم ارمایش خون گرفتن بعد گفت باید بری ضربان قلب بچه را چک کنن . بعد از...
نویسنده :
نوید & مامان شهین
18:55